شيطنت ....
سلام عمرم . دو روزه واقعا اذيتم ميكني .ديروز رفتيم بيرون بحدي اذيت و شيطوني كردي كه غروب منو به گريه انداختي . نميدونم شايد من عادت ندارم به اين حد از شيطوني . بيرون دستتو رو بهم نميدادي . گريه ميكردي و تو خيابون ميدويدي و خلاصه ............ غروب سر درد گرفته بودم از دستت . امروزم بهتر بودي ولي بازم غروب شيطوني كردي . گفتم مامان اذيت نكن باهات قهر ميشم . گفتي قهر شو من حرف تو رو گوش نميدم . مامانتم نميشم مامان بابا ميشم . توام مامان من نشو مامان بابا بشو .(اين وسط به نفع بابا شد الكي الكي صاحب دو تا مامان شد ). خلاصه بعد از كلي جرو بحث كم اوردم . و اولش خودمو زدم به خواب تا تموم كني .ولي اومدي ول نكردي ما...
نویسنده :
مامان جون
23:21